u خانه
u مدیریت
u پست الکترونیک
u شناسنامه
![]() |
||||
![]() |
دوشنبه 84/10/26 ساعت 12:41 عصر به نام یزدان پاک همیشه توی کتابها می خوند که مادر شدن چقدر لذت دارد.یا اگر زنی را میدید که باردار هست از احساسش می پرسید و می گفت که برایش لذت بخش است. همیشه دوست داشت که این احساس را تجربه کند.انقدر دید و شنید تا بالاخره خودش هم آن احساس را درون بطن خودش داست اما با این تفاوت که آن کودک بی موقع آمده بود و ماندنش هیچ فایده ای نداشت چرا که پیام خوشی را برای مادرش نداشت . مادر بین دو راهی بود نمی دانست کودک ناخواسته اش را نگه دارد یا از بین ببرد . با این که زمان کوتاهی بود او را احساس می کرد ولی در همان زمان کوتاه احساس مادری را بیش از حد درون خود می فهمید. همیشه و هر لحظه با او صحبت می کرد .موزیک می گذاشت و به ان کودک نا خواسته می گفت تا زمانی که هستی شاد باش و از زندگی ات لذت ببر و انقدر روزها گذشت تا لحظه موعود از بین بردن کودک رسید و در یک روز افتابی گرم برای همیشه با او وداع کرد وگفت برو تا لحظه موعود دیگر دوباره منتظرت هستم......
پیشه ور عشق نوشته شده توسط: مهگل ملک پور ******* ************ ********************************* ************ ******* i لیست کل یادداشت های این وبلاگ سپندار مذگان روز عشق ایرانی ********************************* ![]() ![]() ![]() |
![]() |
||
![]() |
******************** :: درباره من ::
******************** :: لینک به وبلاگ ::
******************** :: پیوندهای روزانه :: زنده [22] ******************** :: فهرست موضوعی یادداشت ها :: ******************** :: آرشیو :: مکتب ******************** :: دوستان من :: ******************** :: وضعیت من در یاهو:: ******************** :: خبرنامه ::
******************** |
![]() |
||
![]() |
![]() |