u خانه
u مدیریت
u پست الکترونیک
u شناسنامه
![]() |
||||
![]() |
سه شنبه 84/12/16 ساعت 10:57 صبح
برای خاطر عشق به من بگو، آن شعله چه نام دارد که در دلم زبانه می کشد، نیرویم را می بلعد و ارده ام را زایل می کند. عشق بیگانه ترین آزادی جهان است، آن را با تمام وجود حس کرده ام. از زندگی هر انچه لیاقتش را داریم به ما می رسد، نه آنچه آرزویش را داریم. کجا می توانم انسانی را بیابم که به فرمان عقلش باشد نه در انقیاد عادات و تمناهایش.....
عشق در دریا غرق شدن است و دوست داشتن در دریا شنا کردن. سریعترین را دریافت عشق، ب خشیدن آن به دیگران است. سریعترین راه از دست دادن آن، محکم نگه داشتن آن است. تپه های شنی با وزش باد جابه جا می شوند، ولی صحرا همیشه صحرا می ماند، این است افسانه عشق...... عشق میزبانی مهربان است . گرچه برای مهمانان ناخوانده ،خانه عشق سراب است و مایه خنده. نوشته شده توسط: مهگل ملک پور ******* ************ ********************************* ************ ******* سه شنبه 84/12/16 ساعت 10:31 صبح صدای پای بهار یواش یواش شنیده می شه ، بهار داره خودشو نشون می ده نوشته شده توسط: مهگل ملک پور ******* ************ ********************************* ************ ******* دوشنبه 84/10/26 ساعت 12:41 عصر با سلام امروز اولین روزی است که به جمع گرم و قشنگ پارسی بلاگ امدم خوشحالم که می توانم در اینجا بنویسم از عشق و محبت دوستی. هدف من از ایجاد این وبلاگ گفتن از خوبیها و قشنگیهای زندگی است . با قدر ت آغاز می کنم و امید وارم که خالق عشق کمکم کند
پیشه ور عشق نوشته شده توسط: مهگل ملک پور ******* ************ ********************************* ************ ******* دوشنبه 84/10/26 ساعت 12:41 عصر به نام یزدان پاک همیشه توی کتابها می خوند که مادر شدن چقدر لذت دارد.یا اگر زنی را میدید که باردار هست از احساسش می پرسید و می گفت که برایش لذت بخش است. همیشه دوست داشت که این احساس را تجربه کند.انقدر دید و شنید تا بالاخره خودش هم آن احساس را درون بطن خودش داست اما با این تفاوت که آن کودک بی موقع آمده بود و ماندنش هیچ فایده ای نداشت چرا که پیام خوشی را برای مادرش نداشت . مادر بین دو راهی بود نمی دانست کودک ناخواسته اش را نگه دارد یا از بین ببرد . با این که زمان کوتاهی بود او را احساس می کرد ولی در همان زمان کوتاه احساس مادری را بیش از حد درون خود می فهمید. همیشه و هر لحظه با او صحبت می کرد .موزیک می گذاشت و به ان کودک نا خواسته می گفت تا زمانی که هستی شاد باش و از زندگی ات لذت ببر و انقدر روزها گذشت تا لحظه موعود از بین بردن کودک رسید و در یک روز افتابی گرم برای همیشه با او وداع کرد وگفت برو تا لحظه موعود دیگر دوباره منتظرت هستم......
پیشه ور عشق نوشته شده توسط: مهگل ملک پور ******* ************ ********************************* ************ ******* i لیست کل یادداشت های این وبلاگ سپندار مذگان روز عشق ایرانی ********************************* ![]() ![]() ![]() |
![]() |
||
![]() |
******************** :: درباره من ::
******************** :: لینک به وبلاگ ::
******************** :: پیوندهای روزانه :: زنده [22] ******************** :: فهرست موضوعی یادداشت ها :: ******************** :: آرشیو :: مکتب ******************** :: دوستان من :: ******************** :: وضعیت من در یاهو:: ******************** :: خبرنامه ::
******************** |
![]() |
||
![]() |
![]() |